کان یار دیرآمده زودتر سفر کند چون باز هفته های جدایی به سر کند در کوۀ غم معبر گشت و گذرکند تحویل را به سردی نا مختصر کند تاباز فرش صلح و صفا را نظر کند بر ذات پاک تکیه خود بی خطر کند چون در وطن یار عزیزش سفر کند با شهد وصل ظلمت شب را سحر کند ای کاش روزی خانه ما بال وپرکند
|
باران اشک بار دگر جامه تر کند در لحظۀ وداع دلم بر دلم بسوخت آیا چسان شانه زند گیسوی زمان تا گرمی و حلاوت دیدار ها گذشت هی رشته، رشته، تار به تاری زند گره هر یک به قدر خویش طناب عمر به کف این شعرنغز آئینۀ صاف هرزنیست کی طعم تلخ هجر به کس آرزو کنم شیما نمودیِ خانه به پروازشد ولی
|